• وبلاگ : زازران همراه اخر
  • يادداشت : گاري اسپورت+لوله كشي
  • نظرات : 5 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    من که عکس دادم....از طرف انجمن....

    پاسخ

    :)
    + ... 
    دخوب يکي که خيلي تعجب ميکنه شاخ درمياره ديگه!مگه نشنيدي ميگند :ازتعجب شاخ درآوردم!
    پاسخ

    (نيشخند)
    + زن صدساله چيني! 

    حدود يک ساله که شاخ دارشده!


    پاسخ

    ممنون بابت عكس و اطلاع رسانيتون:)...اين ريزنوشت ديگه چيه!!(نيشخند )

    سلام

    ايول

    اين سند، پست مدرنيته شدن زازرون رو اثبات ممي کنه

    احساسات در زازران آپ ويژه ي اين ماه تمناي وصال
    ازدستش نده
    پاسخ

    بله بله...
    جالبه...
    پاسخ

    از انجمن شما نمي خواد يه عكس بياد!!
    + همراه اخر 

    دليل اينکه گفتين پيامتون را خصوصي کنم چي بود!!!!!!!
    پاسخ

    !
    + طره 


    اين عکسو که ديدم ياد يه موضوع مشابه افتادم. تو اصفهان يه شب يه جا اجاره کرديم که چندتا ويژگي جالب داشت:

    1- نميدونم توي بالشهاشون چي ريخته بودن که از آجر سفتتر بود!!!! البته ما بد به دلمون راه نداديم. گفتيم بنده خدا صاحبخونه حتما ميخواسته خوابمون عميق نشه، يه موقع دير راه نيفتيم بريم.

    2- جالبتر قضيه اين بود که براي شير دستشويي از شير گاز استفاده کرده بودن!!!!!!! خلاصه ديديني بود.

    جاي شما خالي

    پاسخ

    سلام:)..احتمالا بالشت نداده بهتون!از اين گوني شن هايي كه توي جنگ سنگر ميسازن باهاش بوده(نيشخند)..در مورد دومي هم يه موقع ميبيني ميخواسته اصراف نشه از لوله كشي گاز برا اب هم استفاده كرده:دي....جاي ما خالي!!ما كه اينجاييم :)
    + بهشت-مجتبي کمالي 
    سلام.
    علي اقا خودما دسته کم گرفته بودما.!!!!
    الان عکسها را که ديدم ونظرات را خوندم ....
    ديدم که هنرمنديم خيلي جالب بوده.
    پاسخ

    سلام اقا مجتبي ..خدايشش خيلي جالب بود(خنده)...


    واقعا؟

    وقتي حضرت ميخاستن بانو رو بگيرن زره شون رو فروختن كه باهاش جهاز بخرن.... اين زبان حال حضرته... ميگه من براش زرهمو فروختم اما اون ميخاد هر طوري شده جونش رو برام بده...

    پاسخ

    اوهوم!واقعا..جالب بود....

    سلام

    شکارجالبي بود البته ناگفته نماند ما هر روز از اين منطقه رد مي شديم و اين صحنه را ميديديم و کلي ميخنديدم و ميرفتيم....

    مگه علي يادت نمياد دوران جنگا ؟؟؟ يه خاطره بگم ؟؟؟؟؟؟.....يعني نگم ؟؟؟؟؟

    پاسخ

    سلام.مگه شكار رفته بنده خدا!!:ديجنگ كه اين شكلي نبود:)).خفن تر بود:دي...مي خواي بگي ،بگو=))
    + خودم 
    سلام
    باريکلا!
    خوشم اومد،چقدرشماحرف گوش کنيد!الان بارفقا افتادين توکارشکارلحظه هاديگه!بدنيست بدونيد من هم يه عکاس حرفه اي هستم دراين زمينه هابيام توصحنه روي همه تونوکم ميکنم!فقط يه توصيه همشهريانه:
    مواظب باشيد خودتون يه روزي شکارلحظه ها نشيد!مثلا بارفقا نشستيد هندونه روکوبيدين روزمين قاچ شده داريد گازميزنيد!يهويکي يه عکس ازتون ميگيره و.......!
    جالب بود.
    منتظرعکسهاي بعديتون هستيم!
    پاسخ

    سلام.اره واقعا ميترسم يه جا خودم شكار بشم (نيشخند)..ممنون از حضورتون..چشم به زودي عكس هاي جديد ميزاريم:)
    + همون قبلي 
    افعال معکوس بيد! :دي
    پاسخ

    نه !كلا جالبه!هر دوتاش ميشه
    + بچه خاله 

    نتيجه اخلاقي:

    عقل آدم به چه جاهايي که نميرسه!

    پاسخ

    به چه جاهاي كه ميرسه!!!يا نميرسه!!
       1   2      >