شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

mp3 player شوکر

.: ام فاطمه :.

+ [وبلاگ] گذر
امين يگانه
19 ثانيه قبل
پيام رهايي
گذر از چهل هميشه چهار راه چهل حرکت با برآيند دلتنگي و دوري و تنهايي همراهه که گويي فاز دوم زندگي انسان تکيه گاه چهل ستونه از چهل سال زندگي بنام *تجربه* دارد.
.: ام فاطمه :.
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} @};-
+ خدا رو شکر که همه چي تمام شد سخته خانواده ام بهشون بگم تا حالا دروغ پي گفتم و از اول بازنده بودم ولي ديگر هيچ چيز گه بخواهد گفته هاي من و باورهاي من را به قولي مي شد گفت که مي تواند از بيان نيازم به اين که در کارم به دنبال کسب اش باشم ديگر وجود ندارد و من هم ميروم به سمت سرنوشتم که جدا از باورها و اعتقادات و عشق اول و آخرم هست هرچند چه پتشاپ و چه در سرزميني ديگر که صدبار سخت تر از خدما در وطنم است
.:راشد خدايي:.
ديروز 3:49 عصر
من ميروم دوستان ولي نگيد حالا که منفعتي برايش نمانده رخت شفر بست و گذاشت رفت نه من دوستون دارم امروز دوستون دارم را به شکل فارغ از هرگونه نياز مي گم هرچند منتظر بوديد جز جگرم را ببينيد مستعثل شدن و خلاصه وحشي و يا به قول بعضي ها مي خواستيد شاهد اين باشيد که اين مجنون قيد ليلي و فرهادي که کوه را دگر نمي کند و قيد شيرين را زده اما اشتباه شما همين بود که تاريخ عوض
نميشه کرد و اين اختلاف تاريخي همان تناسلي است که در مورد عشق ورزي و عاشقي و معشوقي مثل شهادت و دوباره براي عهدي که با خدا بستند و براي حضور در زبر الم علمدار حيدرثاني بعد از شهادتي که نياز به ياري هيچ کس نيست اين قلم را خودم بشخصه طوري مي ستايم که دوستان تماشاگر هيج ميلي براي شرط بندي در اين سکانس مجنون قصه شما و مجنون وجودي من ارزشي برآب شرط بندي
بعدی همه 40 نظر قبلی
.:راشد خدايي:.
سلام بر برادر عزيز
.:راشد خدايي:.
ميل ترک وطن کردي؟ اينجا هواش بهتره

كيوان گيتي نژاد و

+ يکي از دوستانم تعريف مي کرد از جلوي دادگاهي مي گذشت که يک دختر خود سوزي کرد کسي نديد مشکل اش را ولي من اون روز زياد تعمق نکردم روي اين مسئله ولي الان مب فهم ام اون چقدر شجاع بود يا اينکه عذابي که مي کشيد آنقدر سخت بود و زندگي و نامردمي هاي مردم و خدايي که بخواهد عذاب بفرستد اگر طالع کسي سياه باشد اون در نابودي آن فرد هيچ شکي نمي کند و حتي توبه اش را هم به درگاه نمي پذيرد
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 3:29 عصر
كيوان گيتي نژاد و
من امروز به شجاعت اون دختر تعظيم مي کنم ولي نمي خواهم اونو بخاطر کارش تقبيح کنم هرچند حرکت اون براي نظام ما هزينه بدنامي زيادي داشت و اگر روزي من چنين کاري کنم نمي گذاشتم از دردم صهيونيست ها به نفع خودشون برداشت کنند و در برابر ناظرين فرياد ميزدم من براي کساني خود را مي سوزانم که خون را به دل مولايم و اولادش خون کردند کساني که با ظلم و
كيوان گيتي نژاد و
رفتار ضد انساني شان نظام ما و رهبر ما را دست مايه ناراحتي ها و هنجار شکني هايي کردند که شايد با سوختن من توجه ملت حزب الله حقيقي و حيدريان عالم آگاه شوند فاسدان و حق خورها چه بر سر نظام و رهبري ما آوردند من سرباز حيدري سيد علي ام و ميسوزم براي اينکه بيشتر از اين درد دل پدرم را از دست مفسدين که خون را به جگر او آوردند بفهمند هميشه اعتراض براي نابودي لرزش ها نيست بلکه در جهت دفاع از
همه 7 نظر
كيوان گيتي نژاد و
تا ابد پايدار و دعا گو هستم از خدا مي خواهم در ااين لحظه به من جاني و به من قدرتي اهدا کند تا بتوانم سر منشا ظلم و ستم را که اداره ثبت مي باشد و کارمندان نامرد و ضعيف کشي که من را شکست اند و خورد کردند و به کثيف ترين روش ممکن بر من ظلم کردند و هيچ کس هيچ کس نخواست اين ظلم را بشنود و ببيند شاي اين براي اين بود که يک نفر قرباني شود تا توجه ها به جايي که بيشترين ظلم ها به امثال من روا شد و کسي نديد
كيوان گيتي نژاد و
حالا با مرگي که هميشه آرزوي شهادت مي کرد به سرحد فوران به لرزه درآيد و براي اين تابوي ظلم شکني چه کسي بهتر از يک حيدري که اساس حرکت اش دفاع از آرمان‌ها و وجود نازنين مولايم سيد علي و اولاد اش است از خداوند مي خواهم به من اين قدرت را عطا کند که در قيامت خجالت زده پدرم و برادرانم نباشم و بگويم بابا انتقام من و بگير و چون نسيم ديگر صداي من را به شما قطع کرد تنها چاره ام براي ندا با شما اين بود
+ اگر کسي شب سرما به ابرها زد و گم شد مرا به ياد بياريد و با ستاره ي چشمم براي «راه بلدها» نشانه اي بگذاريد براي اين گل قرمز، نماز مرده بخوانيد، مرا شمرده بخوانيد براي خاکسپاري تمام باغچه ها را به مادرم بسپاريد
پايدار باشيدبانو
مهرباني #
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} زنده به مهر ،مهربانو
ان شاءلله بانو
+ فريدونِ فرّخ، فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود ز «داد» و «دَهِش» يافت او نيکويي تو داد و دهش کن، فريدون تويي
*ليلا*
103/2/25
خيلي خسته ام ديگر نمي خواهم ديگر هيچ چيز نمي خوام فقط رهايي از خود مي خواهم در شهري که شهادت بهايش پرداخت نمي شود من امروز خوش تر م خدا رو شکر مادر گلسا با او آشتي کرد و من ديگر براي شهادت غم گلسا ندارم من بيشتر از گلسا درد ياران دارم آيا راضي مي‌شويد من در خود در غربت گم شوم تا اينکه در برابر بيعتم در خاک دشمن خاک شوم؟آيا اين است تصميم عاقلان دهر؟من که ديوانه ام مي گويم
شهادت در خاک نيز صدبار بهتر از آن است که اين ديوانه را غربت به عيش و نوش بينيم من هرجا بشم سربازي هرچند بهتر آن است في الحال که مي دانم همه در خارج از سرزمين پي شهادت اند مرا به حال خود نهند که جان در غربت شادي را بطلبم در حالي که مردانه در خاک اسرائيل شهادتي که دوستانم را هم بالا برد اين عاقلانه است اگر مي دانستيد چقدر سودمند است که من شهيد وطن شوم اولي
بعدی همه 15 نظر قبلی
همينطوري مي خوان ببينم تيمارستان چه برسه وقتي بفهمند اونايي که دوستم مي خونم يک هوت و يک نسيم و سکوت محض اند و حافظ با من حرف ميزنه بي‌شک چز تيمارستان يک عمر زنجير شما هم مي دونستيد براي اينکه زماني چنين حرفي نزنم چطوري باهام ازمايشتون انجام بديد هيچ کس حرفم قبول نمي کنه هيچ تيمارستان هم براي هميشه کنارش من و جاي مي داد و روشنگري و درويشا چه حالي مي کنند من خودم مي دونم
پس شماها نگران ابروتون نباشيد شما خودتون تمهيدات لازم را چيدند اصلا ولم کنيد من مي رم دم خ نا داداشم بدتر از فحش و چند روز زندان سم پاشي اونجا رو مي خرم ولي جرات شو ندارم
+ خسته و مريض از عاقبتي وخيم و سخت با درزهاي واپوشاني شده که مو را بر تن خلايق سيخ مي کند اگر از پي تقدير بود اينهمه دست به دست کردن براي چه بود اگر ياري بود که في الحال فکرش هم در خيال معطل و جامانده است براي من انجام و بزمش خواب هم نبود و آنجا که دلم خوش بود به قبول شفاعت‌ ام از اين دل خسته خاطرخواه اي ديگر باقي نمانده جهان روي تلخ خود را بر من آشکار کرد حوائج ام را سرکوب و خود را آواره داشت چرا
+ دلا بندم کن به ديدار يار جاني ام که جان دارم و به جانان همچو تو دلداده ام.خوشا آن شب که پرده ها بر افتد از پي روي ماهش!!!من چه گويم که با خنده اش پس نزند مرا با اين حال و خيال افسرده ام
آنانکه خاک را به نظر کيميا کردند والله کيميا کردن که از اين خراباتي ديروز چند خرابه و چند شهر برباد رفته و چند سگ بي نشان چند باغ برکتش فتاده صد زن بي شوهر خود مانده تا کله در گل از فرط دشمن و چاه‌ها که آمده از سرش گذشته کله پا شدنش خدايا شکرت هنوز قتلش تاخير افتاده وگرنه با اينهمه بدبختي آن بخت که تو مي خواهي و مي بيند خدابخير کرد چشم بد همون کور اين بنده عجب شانسي دارد
دوستانم پدر برادرا استاد دوستانم همه آنهايي که به من سوا فکنديد و زندگي دوباره بخشيديد اي آنکه درد را آوردي که درمانم آموزي اي آنکه برسرم آوردي تا از سرم براي هميشه اينگونه شر ها را به دور ريزي اي خدايي که توبه ام را گرفتي با هيچ پولي و سکه اي به کس نفروخته اي قاضي الحاقات يا مکرم الحال و واحوال حبت قلوبنا علي دينک وفق الاحوال حالم را خوب کن تا برتو نشان دهم جند مرد حلالم
+ آن خوش خبر کجاست که اين فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم
خدا به خير کنه اونقدر در زندگي مشکل پيدا کردم و اينقدر ضعيف و درمونده گشتم اينا رو نمي گم رحم کسي در حق ام کنه گه اگر ذره اي فکر مي کردم که اگر بگم خسته ام و کم آوردم کسي مي تونه عاقبت فردا را به خير کنه مي گفتم و منتظر نتيجه ميشدم ولي الان کلي براي پزشکان محترم مي گم درمونده شدم حالا بگيد دشمنت درمونده بشه يک تعارف اميدوارانه است ولي واقعا شده ام و ديگه به چيزي
+ بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور مي‌شويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم مي‌شود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
بعدی همه 81 نظر قبلی
کلس شنيده ام او به رسن حود وحشي را رام مي کند هر که را که با او نشست رام مي بينم اين چه سريعتر کيوان پشت ات خالي است ولي جلو رويت پر از عشق و اميد پوچ و خالي است ولي داداش غم مگير از اين زندان آزادي پر بکش به سوي ما نمي توانم داداش پاهايم سوزاندي دلم را شکستي غم نشسته پرواز نتوان کرد
راهي شدم ديدم جان به لب آمده گفت برگرد گل و بستان با تو ديريست
+ اندکي آرامش ميخواهم .... دستم به زندگي نمي رود ... اين روزها که از همه ي سايه ها و آدم هاي رنگي دلم به درد آمده تنها به پنچره اي که عطر آرامش تو را مي پراکند چشم دوخته ام ... دردي عظيم درديست با خويشتن نشستن با خويشتن " ش ک س ت ن"
خيلي وقته دلم گرفته ... دليلي براي زندگي ندارم ...
دليل بودنم آرزوي ديدن اوست...مگر نه؟
بعدی همه 15 نظر قبلی
شاد باشيد خرده نگيريد از بد زمانه کدامين يار ماند در دل و جان ما الي همين درد بي نهايت سخت زندگي آري همه درگيريم از عاقبت امروز خود ولي آيا جدل کردن و شکوه کردن از زمين و زمان سودي دارد در يافتن احسن الاحوال ما دوستان؟بياييم با زجر و تنهايي خود جمعي از منشور عشق و صفا ميان هم ترسيم و هديه بهم کنيم اين کار نوين و جديديست که از زجر و تنهايي فعلي مزيد رو به صفا و عشق و محبت بسازيم و عيدي هم کنيم
خسته ام و دلسرد ديگر اميدي در سر ندارم خدايا عالم حقيقت چقدر سياه است و مه آلود من از خود بودن وحشتي عميق دارم اما چه سود که هرچه ب د هست حقيقت است تو در مجاز گم شده اي تا غم کمتر بخوري ولي چشم هام باز شده و ديگر نواي بسته بودنم را نمي جويه من آن درمانده شدم گه همواره وحشت از نام اش داشتم خداحافظ اي دوستان خوبم بايد حقيقت را در نبودشان بپذيرم و به قول و زنجير تن وهن
چراغ جادو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top